دغدغه ی اشتغال در آینده!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
پسته خندون مامان وبابا ،دوسالی میشه که میگی مامان من بزرگ شدم چه کاره بشم؟؟؟من و بابایی هم این امر مهم رو فقط سپردیم به خودت که نظرت همش عوض میشه مثلا پارسال تصمیم داشتی نجار بشی ๏̯͡๏
بفرمایید ادامه ی مطلب:
خوش اومدید..................
خلاصه جونم براتون بگه بعد از چند وقت پشیمون شدی و گفتی میخوام پلیس بشم گفتیم چرا نجار نمیشی ؟؟؟گفتی آقای نجار واسه این که بخواد وسایل درست کنه مجبوره درختا رو قطع کنه...اونوقت اکسیژن کم میشه اگه درخت نباشه...ما هم که نمیدونستیم پسمل ما از کجا این جمله رو آورده دو عدد شاخ تر تمیز در آوردیم چند وقته که به شغل پلیس بودن علاقه مند شدی و انواع کلت ،تک تیر انداز ،نارنجک، بیسیم ،دستبند و... رو خریدی و تو خونه یا با دوستات دزدای فرضی رو به سزای عملشون میرسونی...
البته اینم بگما به آشپزی و آرایشگری هم علاقه داری هر از گاهی قابلمه های مامان رو میاری و توش هویج خورد میکنی(چیزای دیگه رو اجازه نمیدم وگر نه شما اگه اجازه داشته باشی از هیچی دریغ نمیکنی تا غذات خوشمزه بشه)نمک وآب میریزی ،میزاری رو گاز به اصرار زیرش رو روشن میکنی که یه بار یادمون رفت و هویجای بدبخت رو گاز جزغاله شدن
به پزشکی هم یه کوچولو علاقه داری رفتی با بابایی وسایل پزشکی خریدی (البته اسباب بازی شو) بعد عروسکاتو جراحی میکنی...
بعضی وقتا هم مثل دیشب عروسکاتو میاری پیشبند اصلاح بابا رو میندازی گردنشون و عروسکای بی زبونو به چه روزی میندازی موهاشونو قیچی میکنی خیس میکنی با این که اجازه نداری از رنگ موهای مامان زیر زیرکی میمالی به سرشون و حالا نظرشونم میپرسیاین چند تا عکس رو برات میزارم ببینی داری باهاشون حرف میزنی...
آینه هم پیشته هر از گاهی میدی به عروسکات میگی :ببینید خوشستون میاد؟اگه نمیاد یه مدل دیگه پیاده کنم ؟؟؟؟!!!!!
کجا میرید؟؟؟نظر نزاشتید هنوز!!!!